عروسی دیشب
عزیزم دیشب عروسی دعوت بودیم منم لباس مجلسیتوتنت کردم موهاتو قشنگ بستم وآماده شدیم بریم هتل کارون بود توماه شده بودی میدرخشیدی عزیزم تارسیدیم اونجا تونگاهت فقط به عروس بود میخواستی روی سن دورورعروس وایسی همه هم اونجا درحال رقص بودن ومن میترسیدم زیردست وپا له شی توهم عین خیالت نبود ولی اون روز متوجه شدم که تو قشنگ به تنهایی راه میرفتی ومیدویدی هروقت تورو رو صندلی مینشوندم میدویدی میرفتی طرف عروس خیلی اون شب اذیتم کردی آخرش اون وسطه تاخوردی زمین یک خانمی باپاشنه کفشش رفت رودستت توهم شروع کردی گریه کردن البته انقدرحواست به مجلس رقص بود که زود ساکت شدی وبرگشتی اون وسطه سرجات وایسادی دیگه خستم کرده بودی زنگ زدم بابات اومد تورو برد مجلس مردونه گلم انشاله همیشه مثل دیشب شاد باشی قربونت بره مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی