مامان قربونتون بره تو وبابایی
عزیز دل مامان دیروز برای من سرکارخیلی خسته کننده بود ولی وقتی رفتم خونه تورو بغل کردم کل خستگیم دررفت
خیلی سرحال شدم ولی وقتی بابا اومد خونه کمی ناراحت بود انگار بارئیسش بحثش شده بود خدا ازاین کله گنده ها
نگذره که میخوان فقط به ادم زور بگن بقیه که سفارش شده هستند حق دارند هرکاری بکنن تند وتند حکم وسمت
میگیرند ولی بابای تو که صبح تا غروب زحمت میکشه اخرش اینجوری .....خیلی با بابات حرف زدم که خدابزرگه
ماخداراداریم خدا جای حق نشسته همین که میدونی پولت حلاله خودش کلی می ارزه بغلش کردم بوسش کردم
تورو مینداختم بغلش تا فراموش کنه بلاخره موفق شدیم من وتو اخرش به نفع تو تموم شد بابا گفت بریم بیرون یک دوری بزنیم وقتی رفتیم یک کفش خوشکل برات دیدیم خریدم خیلی نازبود نیم بوته تو هم دیشب پات کرده بودی تو پذیرایی
رژه میرفتی . امروز سرکارم ولی خیلی نگران باباییتم میترسم دوباره بحثش بشه اعصابش خورد بشه دوست دارم
بهش زنگ بزنم ولی سرش شلوغه نمیخوام وقتش رابگیرم عزیزم ازخدا میخوام هیچ وقت غم به روی تو
بابات نبینم همیشه شاد باشید تامیتونم زمینشو فراهم میکنم دوستتان دارم مامانی الهه