الهی مامان قربونت بره گلم
عزیزم دیروز بابا جواب آزمایشت راهم گرفت خداروهزار مرتبه شکر سالم بود و عفونت برطرف شده نمیدونی چقدردعا
کردم که مشکلی نباشه چون طاقت دیدن بیماریت راحتی برای یک لحظه ندارم ..گلم دیشب بابات میخواست بره
پیش باباجان اونجا بمونه چون باید ازش پرستاری کنن تو خیلی گریه کردی که همراش بری ولی اون قبول نکرد ببرتت
ولی وقتی رفت زنگ زد سراغت رو بگیره صدای گریه ات از پشت تلفن میرفت بابات صدات وکه شنید گفت بیاد دنبالت
ولی من ناراحت شده بودم گفتم نیازی نیست اگر میخواستی چند دقیقه میبردیش و دوباره برش میگردوندی ولی حالا
دیگه نمیخواد بیاد صبح دیدم بابات اومده تورو بغل کرده وبوس بوس بوس ...
خوب عزیزم امروز هم باید برات نوبت دکتر بگیرم جواب ازمایشها وسونو را ببرم ..
عزیزم خیلی خسته شدم دلم یک مسافرت میخواد ولی میدونم بابات با این وضعیت باباجان اگر بهش پیشنهاد بدم
قبول نخواهد کرد پس بایدروزشماری کنم برای تعطیلات عید که چند روزی بریم سفر حال وهوا عوض کنیم خدا بزرگه